بی اندیش bndsh

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۶ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

وبلاگ بچه های نرم افزار دانشگاه شمال - واقیت افزودهاون ها(خالق) حلول کرده و بعد رنگ واقیت به خود گرفتن و یا این ایده ها در داستان های علمی تخیلی مطرح شده و خواننده ای با خواندن اون داستان ها ایده گرفته و بعد اون ها رو تبدیل به واقیت کرده از نظر من هیچ تخیلی غیر ممکن نیست البته تا زمانی که ضد این ثابت بشه

از نظر من ژانر علم تخیلی به انسان یک آینده بینی می دهد که ورای زمان حال زندگی کند و بعد از پایان داستان انسان را در زمانی ما بین حال و آن آینده ی ترسیم شده رها می کند تا انسان با آینده بینی جدید برای خود جهانی نو ترسیم کند.

برای شروع تصمیم گرفتم که از یک داستان کوتاه شروع کنم که ساخته و پرداخته ی ذهن پریشان خودم هست به اسم واقیت افزوده امیدوارم که خوش آیند شما باشد ...

و البته خواهشم می کنم که من را از انتقادات خودتون بی بهره نکنید....

به قول عنصر معانی(نویسنده ی کتاب قابوسنامه):اگر می خواهی که از زیرکان باشی روی خویش را در آینه کسان ببین.

برای دریافت این داستاناینجــــــــــــــــــــــــــاکلیک کنید.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
وبلاگ بچه های نرم افزار دانشگاه شمال - خلاقت ورای جای و مکان:

در بازار کتاب، انبوهند کتاب‌های شبه‌علمی روانشناسی که می‌خواهند هنر ثروتمند شدن، خوشبخت شدن، روابط موفق میان‌فردی یا رهایی از تنش‌های روزانه بیاموزند.

اما صرف‌نظر از درجه اعتبار علمی این کتاب‌ها، باید پرسید غایت آرزوی ما چیست؟ فرض کنید که این کتاب‌ها بتوانند ما را به ثروت برسانند، ما را به یارمان برسانند، ما را جذاب کنند یا از تنش‌های روزانه برهانند، آیا اینها نهایت شادی و رضایت‌مندی ما را فراهم می‌آورند؟

آبراهام مَزلو، روانشناس آمریکایی مشهوری بود که نظریه مشهورتر «سلسله مراتب نیازهای انسانی‌» یا«هرم مزلو»را ارائه داد. به این هرم نگاه کنید و پیش خودتان قضاوت کنید که در سال‌هایی که سپری کرده‌اید، دنبال دست یافتن به کدام طبقه این هرم بوده‌اید.

در سلسله پست‌هایی که در ویژه‌نامه نوروزی «یک پزشک» داشتم، خواستم شما را با «قله» این هرم آشنا کنم. اما این پست‌ها اگر بدون معرفی کتاب‌ باشند، مسلما کامل نخواهند بود.

پس در این پست تعدادی از بهترین کتاب‌هایی که در بازار کتاب ایران می‌توانید در مورد خلاقیت و شکوفایی پیدا کنید، به شما معرفی خواهم کرد.

در «یک پزشک»، پست‌های معرفی کتاب زیادی نوشته‌ام، شاید اگر هیچ کدام از کتاب‌های قبلی معرفی‌شده را تهیه نکرده باشید، خسران زیادی متوجه شما نشده باشد، اما این بار واقعا توصیه می‌کنم که دست کم دو سه کتاب این پست را تهیه کنید و سر فرصت و ذره ذره بخوانید، احتمال اینکه این کتاب‌ها بتوانند شما را از روزمرگی رایج به درآورند و شما را در مسیری نو بیندازند، زیاد است!

یک سرهنگ روسی سابق، یک جراح پلاستیک باسابقه و یک عارف هندی، سه کتاب از کتاب‌های معرفی‌شده در پایین را نوشته‌اند، برای من بسیار جالب بود که علیرغم این که این سه از سه دنیای کاملا متفاوت بوده‌اند، در شرایط مختلفی زیسته‌اند و در دهه‌های مختلفی، جهان‌آزمایی کرده‌‌اند، در نهایت روح سخنشان در مورد خلاقیت تقریبا یک چیزی بوده است و توصیه‌های بنیادی‌شان با هم تفاوت زیادی ندارد. هر سه خلاقیت را -همچون مزلو- در رأس هرم‌ نیازهای آدمی و نقطه اوج او می‌دانند و هر سه پیشنهاد می‌کنند که با فراغت از پایبند تن و جامعه، لذت خلاقیت و خودشکوفایی را بچشیم.

۱- خلاقیت، راه‌کارهایی برای یک زندگی جدید، آزادسازی نیروهای درون:این کتاب را واقعا تصادفی تهیه کردم و تصور نمی‌کردم که عارفی هندی به نام «اُشو» اینقدر معانی عمیق در مورد زندگی و خلاقیت را بتواند در یک کتاب بگنجاند.

انتظار من این بود که مثلا با خواندن کتاب زندگی‌نامه استیو جابز، چیزهای بیشتری در مورد خلاقیت دستگیرم شود، اما این کتاب ۲۴۸ صفحه‌ای که شاید در کمتر روزنامه و نشریه فرهنگی معرفی شده باشد و احتمالا نامش به گوشتان نخورده باشد، نظرم را تغییر داد.

اشو، بین سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۹۰ می‌زیست، تعالیم «اشو»، توانسته زندگی میلیون‌ها نفر از همه سنین و مسلک‌ها را تغییر بدهد. از او به عنوان یکی از هزار آینده‌ساز قرن بیستم و یکی از ده مردی که سرنوشت کشور هند را تغییر داده‌اند، در کنار گاندی،‌ نهرو و بودا نام برده شده است.

تلاش اصلی او کمک به ایجاد شرایطی برای تولد نوع جدیدی از انسان بود. او در کتاب‌هایش با آمیختن حکمت جاودانه شرق و توان علمی و فناوری غرب، معجونی سخت گوارا به خوانندگان ارائه می‌دهند.

بریده‌هایی از این کتاب:

اگر تک‌بعدی باشی، می‌توانی به قله‌ای رفیع دست پیدا کنی، اما آن موقع فقط یک قله‌ای. دلم می‌خواهد تو کل سلسله جبال هیمالیا شوی -نه فقط یه قله، که قله‌هایی بر فراز قله‌های دیگر.

بوی خوش آزادی:
خلاقیت، بزرگ‌ترین عصیان در عالم هستی است. برای خلق کردن باید از همه قید و بندها رها شد، وگرنه خلاقیت تو چیزی جز تقلید و نسخه‌برداری نخواهد بود، فقط یک نسخه بدل! تو فقط هنگامی می‌توانی خلاق باشی که فردیت خویشتن را دریابی. تو به عنوان بخشی از روان‌شناسی عامه مردم نمی‌توانی چیزی خلق کنی. روانشناسی عامه مردم، غیرپویا و غیرخلاق است، چون زندگی کسالت‌آوری را سپری می‌کند، هیچ رقث و سرود و تفریحی نمی‌شناسد، از این رو قالبی و فاقد قوه ابتکار است.

فرد خلاق نمی‌تواند راه رفته را طی کند، باید راه خود را در میان جنگل‌های انبوه زندگی بیابد. باید تنها گذر کند، باید از ذهن توده مردم، مبرا و متمایز باشد. ذهن جمعی پست‌ترین ذهن در دنیاست، -حتی افراد به اصطلاح امحق هم از حماقت جمعی برترند. اما همین جمع‌گرایی از بازار رشوه گرمی برخوردار است، به این معنا که فقط برای افرادی احترام و افتخار قائل است که مصرانه راه ذهن جمعی را تنها راه صحیح بدانند.

در گذشته، افراد خلاق شامل نقاشان، موسیقی‌دانان، شاعران، مجسمه‌سازان، صرفا از روی ضرورت محض مجبور بودند از حسن شهرت و احترام چشم بپوشند. آنها مجبور بودند، زندگی سنت‌شکنانه‌ای را در پیش بگیرند، زندگی یک خانه به دوش، این تنها راه ممکن برای بروز و ظهور خلاقیت آنان بود. در آینده دیگر لزومی به این کار نیست. اگر مرا درک کنید و حقیقت نهفته در گفته‌های مرا با دل و جان احساس کنید، آنگاه در آینده هر کس می‌تواند به عنوان فردی شاخص زندگی کند. دیگر نیازی به زندگی سنت‌شکنانه نیست. زندگی سنت‌شکنانه محصول فرعی یک زندگی جزمی، متحجر و قراردادی است که آبرو در ان حرف اول را می‌زند.

اما تصور نکنید که این کتاب یکسره، شامل توصیه‌های دقیق اشو است، کتاب مملو است از حکایات فلسفی و عرفانی نغز و پرمعنا. حتی اگر شما تعهدی در خود برای یادگیری خلاقیت از طریق این کتاب احساس نمی‌کنید، خواندن همین حکایات ساعات خوشی را برای شما فراهم می‌سازند.

این حکایات آنقدر جالبند که نقل آنها در میهمانی‌ها و در کنار دوستانتان می‌تواند شما را به هسته خوش‌سخن یک جمع و مرکز توجه دوستانتان تبدیل کند. این هم کارکردی جانبی برای این کتاب.

این کتاب را انتشارات فردوس منتشر کرده است.

۲- شکوفاسازی خلاقیت:این کتاب نوشته دکتر رابرت فیشر و مری ویلیامز است و انتشارات پیک بهار با ترجمه ناتالی چوبینه آن را در ۲۴۶ صفحه منتشر کرده است.

در شکوفاسازی خلاقیت، عوامل متفاوتی مؤثرند از جمله شرایط محیطی، نوع آموزش، نحوه سلوک، کمک‌های خانواده و ده‌ها مورد دیگر.

در این کتاب نویسندگان تلاش کرده‌اند تا با حفظ چارچوب‌های علمی و تجربی، به خوانندگان کمک کنند تا این توانایی نهفته و خفته را شکوفا کنند و آن را به صورت یک مهارت درآورند.

۳- سایکوسیبرنتیک، روان‌شناسی خلاقیت:این کتاب بسیار مشهور است، کتاب در سال ۱۹۶۰ نوشته شده است و سالهاست که جزو برترین کتاب‌های کلاسیکی که می‌توانند به ارتقای شخصی و زندگی خوانندگان کمک کنند، قرار دارد.

نویسنده این کتاب، یک جراح زیبایی برجسته آمریکایی بود به ناممکسول مالتزاست که در سال ۱۸۹۹ به دنیا آمد و در سال ۱۹۷۵ درگذشت.

آدم تصور می‌کند که یک جراح پلاستیک باید مشغول‌تر از آن بوده باشد که کتاب بنویسد و راه زندگی توصیه کند، اما در مورد دکتر مالتز این طور نبود.

خودش در این کتاب در جایی نوشته است:

چهل سال است که به کار جراحی پلاستیک مشغولم، در این مدت تصاویر جسمانی صدها، بلکه هزارها انسان را تغییر داده‌ام، کار رضایت‌بخشی دارم، سازنده هستم. چانه‌ها را صاف کرده‌ام، بینی‌ها را تراشیده‌ام، زخم‌های زشت را از صورت‌ها برداشته‌ام، چین و چروک و گوشت‌های اضافی صورت‌ها را محو کرده‌ام.

دلیل این همه مراجعه مردم گواه این حقیقت است که آنها به تصویر جسمانی خود اهمیت می‌دهند و چرا ندهند؟ چرا نباید مردم به فکر سر و وضع و قیافه خود باشند؟ انسان عاقل و بالغ همین کار را می‌کند.

در نقش جراح پلاستیک به بسیاری از مردم کمک کرده‌ام، تا احساس بهتری از خود پیدا کنند و با این حال، زندگی همه‌اش به صورت زیبا نیست. نیروی دیگری هم هست که می‌تواند می‌تواند جراحات ذهنی شما را پاک کند. این نیرویی است که می‌تواند حتی در دنیای پرآشوب ما و حتی وقتی حوادث برخلاف میل ما اتفاق می‌افتند به ما احساس امنیت بدهد.

بحث بر سر تصویر ذهنی ماست.

شکسپیر در داستان هاملت می‌نویسد: «سلاح برگیرید و در برابر دریای مشکلات بایستید.»

برای رسیدن به زندگی خلاق باید سلاح برگیرید، باید خود را با سلاح‌های پرقدرت مجهز کنید تا به وقت لزوم و در برخوردها با شداید از آن استفاده کنید.

در قسمت دیگری از کتاب او روزی از زندگی خود را برایتان تعریف می‌کند که زندگی‌اش را تغییر داد، روزی که او تازه انترن شده بود و پدرش به شوق دیدن پسر در لباس سفید می‌خواست به دیدن او در بیمارستان بیاید. اما به ناگاه، خبری ناخوشایند با تلفن به دکتر مالتز داده شد: پدر او در مسیر راه با کامیون تصادف کرده بود و درگذشته بود. دکتر مالتز در این کتاب شرح می‌دهد که چگونه نه‌تنها از آن شوک به درآمد، بلکه زندگی خلاقی در پیش گرفت.

این کتاب را انتشارات شباهنگ منتشر کرده است.

۴- مگاخلاقیت:این کتاب زیبا را دکتر اندره جی. الینیکف نوشته است، او تا سال ۲۰۰۲، یک سرهنگ روسی بود، اما در این زمان به امریکال نقل مکان کرد تا دانشجوی کالج نیروی هوایی امریکا شود!

اما تخصص اصلی او علوم نظامی نیست، بلکه آموزش خلاقیت و شیوه‌های ذهنی رسیدن به این مهارت است.

این کتاب مملو از تمرین‌های عملی خلاقیت است و پر از حکایت و داستان‌های و مثال‌هایی است که می‌تواند شگفت‌زده‌تان کند. این کتاب را انتشارت رسا منتشر کرده است.

۵- پرورش استعداد همگانی ابداع و خلاقیت:این کتاب نوشته دکتر الکس اس اسبورن است و انتشارات نیلوفر آن را منتشر کرده است.

ظاهر کتاب ممکن جذاب به نظر نرسد و فونت کتاب هم مقداری ریزتر از معمول است.

این کتاب هم مملو از نکات تاریخی و حکایت‌هایی است که شما را تشویق به یادگیری خلاقیت و شهامت دست زدن به ابداع می‌کند.

۶- خلاقیت، تفکر انتقادی:این کتاب نوشته آنتونی وستون است.

بریده‌ای از کتاب:

خلاقیت همان طور که خواهیم دید نوع خاصی از بازیگوشی را می‌طلبد، اما وادادن نیست. خلاقیت کار می‌طلبد.از ادیسون نقل شده است که الهام تنها یک درصد نبوغ را تشکیل می‌دهد و ۹۹ درصد بقیه، عرق جبین ریختن است. شاید او کمی مبالغه کرده باشد. من می‌گویم ۲۰ درصد الهام و ۸۰ درصد عرق ریختن، اما خود همین هم، کم عرقی نیست!

این کتاب را انتشارات آمه منتشر کرده است.

۷- مغز و خلاقیت:پست‌هایی را در ویژه‌نامه خلاقیت یک پزشک به ببرسی خلاقیت از دید نوروساینش اختصاص دادم، اما اگر می‌خواهید کتابی در این مورد بخوانید، کتاب «مغز و خلاقیت» را به شما توصیه می‌کنم. این کتاب را ماریو توکورو و کن موگی نوشته‌اند. این کتاب را نشر دانژه منتشر کرده است.

۸- هنر نوآوری:این کتاب راتام کلینوشته است که یک مشاور اقتصادی، نویسنده و سخنران برجسته در زمینه خلاقیت و نوآوری است.

این کتاب با نقل داستان‌هایی از مسیر حرکت شرکت‌های بزرگ فناوری به کار کسانی می‌خورد که از زاویه خلاقیت صنعتی به پدیده خلاقیت نگاه کنند.

کتاب‌های ۹ – ۱۰ و ۱۱:انتشارات مبلغان سه کتاب جالب دارد که خواندنش برای کسانی که می‌خواهند مسیر خلاقیت و داستان موفقیت شرکت‌ها و حتی کشورها را درک کنند، مفید است.

عنوان این سه کتاب: ساخت چین،‌ شگردهای دل در تسخیر بازار، سرگذشت شگفت‌انگیز گوگل است.

خواندن این سه کتاب را به دوست‌داران فناوری و خلاقیت توصیه می‌کنم.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
وبلاگ بچه های نرم افزار دانشگاه شمال - سخنرانی استیو جابز در دانشگاه اسنفورد
و اما متن سخن رانی:

من امروز خیلی خوشحالم که در مراسم فارغ التحصیلی شما که در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا درس می خوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده ام. امروز می خواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و سه تا داستان است.
اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی هست.
من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترک تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترک تحصیل تو دانشگاه می آمدم و می رفتم و خب حالا می خواهم برای شما بگویم که من چرا ترک تحصیل کردم. زندگی و مبارزه ی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را برای این کار آماده کرده بود.یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوری شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است. مادر اصلی من حاضر نشد که مدارک مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا کند تا اینکه آن ها قول دادند که مرا وقتی که بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند. این جوری شد که هفده سال بعدش من وارد کالج شدم و به خاطر این که در آن موقع اطلاعاتم کم بود دانشگاهی را انتخاب کردم که شهریه ی آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریه ی دانشگاه خرج می کردم بعد از شش ماه متوجه شدم که دانشگاه فایده ی چندانی برایم ندارد. هیچ ایده ای که می خواهم با زندگی چه کار کنم و دانشگاه چه جوری می خواهد به من کمک کند نداشتم و به جای این که پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج کنم ترک تحصیل کردم ولی ایمان داشتم که همه چیز درست می شود. اولش یک کمی وحشت داشتم ولی الآن که نگاه می کنم می بینم که یکی از بهترین تصمیم های زندگی من بوده است. لحظه ای که من ترک تحصیل کردم به جای این که کلاس هایی را بروم که به آن ها علاقه ای نداشتم شروع به کارهایی کردم که واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی برای من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و کف اتاق یکی از دوستانم می خوابیدم. قوطی های خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس می دادم که با آن ها غذا بخرم. بعضی وقت ها هفت مایل پیاده روی می کردم که یک غذای مجانی توی کلیسا بخورم. غذا هایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس کنجکاوی و ابهام درونی ام تو راهی افتادم که تبدیل به یک تجربه ی گران بها شد. کالج رید آن موقع یکی از بهترین تعلیم های خطاطی را تو کشور می داد. تمام پوستر های دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی می شد و چون از برنامه ی عادی من ترک تحصیل کرده بودم، کلاس های خطاطی را برداشتم. سبک آن ها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت می بردم. امیدی نداشتم که کلاس های خطاطی نقشی در زندگی حرفه ای آینده ی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن کلاس ها موقعی که ما داشتیم اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی می کردیم تمام مهارت های خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آن ها را در طراحی گرافیکی مکینتاش استفاده کردم. مک اولین کامپیوتر با فونت های کامپیوتری هنری و قشنگ بود. اگر من آن کلاس های خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مک هیچ وقت فونت های هنری الآن را نداشت. هم چنین چون که ویندوز طراحی مک را کپی کرد، احتمالاً هیچ کامپیوتری این فونت را نداشت. خب می بینید آدم وقتی آینده را نگاه می کند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه می کند متوجه ارتباط این اتفاق ها می شود. این یادتان نرود شما باید به یک چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگری. این چیزی است که هیچ وقت مرا نا امید نکرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد کرده است.
داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شکست است.
من خرسند شدم که چیزهایی را که دوستشان داشتم خیلی زود پیدا کردم. من و همکارم هواز شرکت اپل را درگاراژ خانه ی پدر و مادرم وقتی که من فقط بیست سال داشتم شروع کردیم ما خیلی سخت کار کردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یک شرکت دو بیلیون دلاری که حدود چهارهزار نفر کارمند داشت. ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه کرده بودیم؛ مکینتاش. یک سال بعد از درآمدن مکینتاش وقتی که من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره ی اپل مرا از شرکت اخراج کرد. چه جوری یک نفر می تواند از شرکتی که خودش تأسیس می کند اخراج شود، خیلی ساده. شرکت رشد کرده بود و ما یک نفری را که فکر می کردیم توانایی خوبی برای اداره ی شرکت داشته باشد استخدام کرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش می رفت تا این که بعد از یکی دو سال در مورد استراتژی آینده ی شرکت من با او اختلاف پیدا کردم و هیأت مدیره از او حمایت کرد و من رسماً اخراج شدم. احساس می کردم که کل دستاورد زندگی ام را از دست داده ام. حدود چند ماهی نمی دانستم که چه کار باید بکنم. من رسماً شکست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیکان ولی نبود ولی یک احساسی در وجودم شروع به رشد کرد. احساسی که من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع کردن از نو. شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبکی یک شروع تازه جایگزین شده بود و من کاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یک شرکت به اسم نکست تأسیس کردم و یک شرکت دیگر به اسم پیکسار و با یک زن خارق العاده آشنا شدم که بعداً با او ازدواج کردم. پیکسار اولین ابزار انیمیشن کامپیوتر دنیا را به اسم توی استوری به وجود آورد که الآن موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در دنیا ست. دریک سیر خارق العاده ی اتفاقات، شرکت اپل نکست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تکنولوژی ابداع شده در نکست انقلابی در اپل ایجاد کرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع کردیم. اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود که به یک مریض می دهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقت ها زندگی مثل سنگ توی سر شما می کوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی که باعث شد من در زندگی ام همیشه در حرکت باشم این بود که من کاری را انجام می دادم که واقعاً دوستش داشتم.
داستان سوم من در مورد مرگ است.
من هفده سالم بود یک جایی خواندم که اگر هر روز جوری زندگی کنید که انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یک روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی که من توی آینه نگاه می کنم از خودم می پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم کارهایی را که امروز باید انجام بدهم، انجام می دهم یا نه. هر موقع جواب این سؤال نه باشد من می فهمم تو زندگی ام به یک سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر داشتن این که بالآخره یک روزی من خواهم مرد برای من به یک ابزار مهم تبدیل شده بود که کمک کرد خیلی از تصمیم های زندگی ام را بگیرم چون که تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شکست، در مقابل مرگ رنگی ندارند. حدود یک سال قبل دکترها تشخیص دادند که من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه ی صبح بود که مرا معاینه کردند و یک تومور توی لوزالمعده ی من تشخیص دادند. من حتی نمی دانستم که لوزالمعده چی هست و کجای آدم قرار دارد ولی دکترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم. دکتر به من توصیه کرد
به خانه بروم و اوضاع را رو به راه کنم. منظورش این بود که برای مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی که در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه هایم بگویم در مدت سه ماه به آن ها یادآوری بکنم. این به این معنی بود که برای خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم کردم و سر شب روی من آزمایش اپتیک انجام دادند. آن ها یک آندوسکوپ را توی حلقم فرو کردند که از معده ام می گذشت و وارد لوزالمعده ام می شد. همسرم گفت که وقتی دکتر نمونه را زیر میکروسکوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه کردن کرد چون که او گفت که آن یکی از کمیاب ترین نمونه های سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن هایی که می خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه ی ما ست. شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ کهنه ها را از میان بر می دارد و راه را برای تازه ها باز می کند.
یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر ندهید. هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش کند و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی کنید.موقعی که من سن شما بودم یک مجله ی خیلی خواندنی به نام کاتالوگ کامل زمین منتشر می شد که یکی از پرطرفدارترین مجله های نسل ما بود این مجله مال دهه ی شصت بود که موقعی که هیچ خبری از کامپیوترهای ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست می شد. شاید یک چیزی شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از این که گوگل وجود داشته باشد. در وسط دهه ی هفتاد آن ها آخرین شماره از کاتالوگ کامل زمین را منتشر کردند. آن موقع من سن الآن شما بودم و روی جلد آخرین شماره ی شان یک عکس از صبح زود یک منطقه ی روستایی کوهستانی بود. از آن نوعی که شما ممکن است برای پیاده روی کوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عکس نوشته بود

این پیغام خداحافظی آن ها بود وقتی که آخرین شماره را منتشر می کردند
stayhungrystayfoolish
این آرزویی هست که من همیشه در مورد خودم داشتم و الآن وقت فارغ التحصیلی شما آرزویی هست
که برای شما می کنمstay hungry stay foolish
منبع متن سخنرانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
وبلاگ بچه های نرم افزار دانشگاه شمال - جزوه ی فیزیک چراتی (فیزیک 1)

بعضی از شما از من خواسته بودین که جزوه ی استاد فیزیک رو باستون بفرستم منم دیگه فردین عکس گرفتم و با هزار مکافات با سرعت اینترنت پایینم اون رو آپلود کردم و برای شما اینجا می زارم جحم فایلش حدود 21 مگابایته و شامل 41 عکس می شه البته من طبق عادت وقتی که جزوه نمی نویسم از تو تا از بچه ها جزوه شون رو می گیرم و هردو تا رو اینجا براتون می زارم تا ازش استفاده کنید.

به دوستان دیگه که این استاد رو نمی شناسن و فقط می خوان از جزوه اون استفاده کنن توصیه می کنم که ترافیک خودشون رو هدر ندهند چون این جزوه چیزی بیشتر از حرف مفت نیست وما هم که می خوایم بخونیم برای پاس کردن واحد ها هست.

برای دانلوداینجاکلیک کنید.

و می تونید اون جزوه ای رو که تو کلاس از روش درس می داد رواینجادانلود کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
وبلاگ بچه های نرم افزار دانشگاه شمال - آموزش تغییر صدا در ایرانسل !!!آموزش تغییر صدا در ایرانسل !!!

تاکنون اپلیکیشن های مختلفی برای تغییر صدای فرد در هنگام مکالمه برای گوشی های موبایل عرضه شده است.

ایرانسل نیز به تازگی سرویسی را راه اندازی کرده است که به وسیله ی آن می توانید صدای خود را در حین مکالمه تغییر دهید. این قابلیت می تواند برای سرگرمی و شوخی با دوستان مفید واقع گردد.

بدین منظور :

کافی است در هنگام شماره گیری تلفن فرد مورد نظر عدد 7272 را پیش از شماره ی تلفن وارد نمایید.

بدین شکل که اگر به عنوان مثال قصد تماس با شماره ی 09350000000 را دارید می بایست عمل شماره گیری را به صورت 72729350000000 انجام دهید.

به یاد داشته باشید نباید عدد 0 ابتدای شماره را وارد کنید.

پس از این عمل به راهنمای ایرانسل متصل می شوید که ادامه ی مراحل را توضیح می دهد. در ابتدا باید زبان مورد نظر و در مرحله ی بعدی نیز باید نوع صدای مد نظر خود را انتخاب کنید.

در حال حاضر ایرانسل فقط صدای عروسکی را در این سرویس اعمال کرده است ولی به مرور صداهای مختلف نیز به آن افزوده خواهد شد.

نکته : مشترکین ایرانسل می توانند از این روش برای تماس با مشترکین سایر اپراتورها مانند همراه اول، رایتل و ... و حتی شبکه تلفن خانگی نیز استفاده کنند.

دوست دارم ایرانسل.........................................................................



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰
وبلاگ بچه های نرم افزار دانشگاه شمال - زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد

نمی دونم چرا اکثر مون قدر زبان شیرن فارسی رو نمی دونیم و سعی می کنیم که از کلمات و لغات بیگانه استفاده کنیم واقعا چرا؟

این فیلم از یه پسر 17 ساله آمریکایی هست که 23 زبان زنده دنیا صحبت می کنه وقتی مجری ازش می پرسه که از نظرت بهترین زبان دنیا چیه میگه فارسی بعد مجری بهش می گه که برای اثبات حرفت سند بیار اونم شعری از حافظ رو می خونه حتما ببینید 

برای دیدن فیلمایـــــــــــــنجاکلیک کنید



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۰