بی اندیش bndsh

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

سلام دوستان

امروز یه ایده ی جالب به ذهنم رسید که چه طوره شکل منوی استارتم رو که یه شکل قدیمه ایه رو عوض کنم و یه رنگ و لعابی بهش بدم که این شدکه یه سرچی تو اینترنت زدم و این صفحه رو پیدا کردم 

و در ادامه مطلب به صورت حلاصه و کار بردی این مطلب رو برای شما توضیح می دم که شمام بتونید این کار رو انجام بدین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۹

من تمام سعی خودم رو کردم تا چشمم رو روی بعضی از مسائل ببندم اما امان از این چشم هرز که خیلی هم کنجکاوه و سعی داره همه چیز رو ببینه و دلم آره دلم دوست داره درکش کنه اما عقلم نمی دونم چرا دیونه شده  وسنگ لاچرخ زندگیم می ندازه نمیدونم چرا بهم میگه این چیزایی رو که می بینی درست نیست بیاو بریزشون دور ولی اگه درست نیست پس چرا همه جا هست ؟

پس چرا همه دارن این کار رو می کنن؟ 

چرا ...؟

بزرگی می گفت که وقتی همه دارن یه راهی رو می رن باید تو درست بودن اون راه شک کرد ولی وقتی می بینی که همراهی نداری دیونه می شه دوست داری فریاد بکشی و خودت رو بندازی بیرون یا این که ...

یا اینکه تو هم بشی مثل اونا ...

اما لعنت به این عقلم که نمیزاره منم بشم مثل اونا...

درست یادم نمی یاد ولی یاد یه قصه  ی قدیمیه که شنیدم مربوط به یه شهر میشه که به طریقی یک نفر از اهالی شهر باخبر می شه که باران در راه و این باران یک خاصیت جادویی داره و هرکه از آب باران بخوره دیوانه می شه و سعی می کنه مردم رو باخبر کنه ولی کو گوشی که بشنوه و همه می خورن از اون آب دیوانه می شن چند روز به همین مینوال می گذره و می بینه همه دیوانه شدن و به عبارتی همه به دید خود سالمم و او دیوانه و او چاره ی کار رو این دید که از آب آب باران بخوره من حالا موندم تو بلا تکلیفی که آیا از آب باران بخورم یا مثل مردم شهری که همه در آن میلنگن به کسی که راست راه می رود میخندند.......!

شاید بهتر باشه که بلنگم...

اما نمی تونم و نمی خوام که بلنگم ...

نمی خوام با هزار تا دختر و زن بودن بشه افتخارم نمی خوام خیانت بشه جزئی از وجودم نمی خوام پول بشه همه هست و نیست و براش هر کاری کنم نمی خوام ... نمی خوام...نمی خوام.........

حرفام رو با یه جمله ی آیت الله بهجت تموم می می کنم من آدم مذهبی ای نیستم ولی یه سری اعتقادات دارم که تمام سعی ام رو می کنم که درست انجامشون بدم ...

ما زندگی می کنیم که قیمتی شویم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۵۵

در طی اتفاقاتی که پس از نصب ویندوز 7 بر روی لب تابم پیش اومد بر خوردم به صفحه ی آبی ویندوز ..... :|


خوب من همیشه از این صفحه می ترسیدم و از این که دوباره باید مراحل رو طی کنم یه خشم خفیفی تمام وجودم رو بر می داشت اما وقتی دوباره ریستارت کردم دیدم سیستم سالمه ولی بعدا باز دو باره :( همین داستان تا این که متوجه شدم وقتی سیستمم روی sleep قرار می گیره این مشکل پیدا می شه و تنها راحل رو مراجعه به دکتر گوگل دیدم و بعد از سرچ زدن رسیدم به یه فیلم تو یوتیوپ و خوب ما تو جایی می زییم که فیلتر و فیلترین جزئی از زندگیمونه پس مجبور شدم که از آپارات استفاده کنم و اون فیلم رو  اینجـــــــا  آپلود کنم .

توی فیلم به سادگی به معرفی یه برنامه می پردازه و با استفاده از اون علت رو پیدا می کنه که برای من درایور USB 3  بود که با غیرفعال کردن اون مشکلم حل شد.

برنامه رو هم می تونید ار اینجا دانلود کنید.

با این توضیحات به دید من صفحه ی آبی ویندوز به معنی مرگ نیست و مفهوم جدیدی برام پیدا کرده آبی یعنی کمک خواستن ویندوز از ما و این بستگی به ما داره که صورت مسئله رو پاک کنیم و اون رو بکشیم یا این که کمکش کنیم تا مشکل رو حل کنه .

اگه باز مشکلی داشتید تو نظرات بگین تا بتونم کمکتون کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۶
بعد از مشکلات افت سرعتی که روز ویندوز 8.1 داشتم بااخره تصمیم گرفتم که برم سراق یه شماره پاییین تر و ویندوز 7 سرویس پک یک رو نصب کردم حالا بماند چقدر روی درایور ها ی و همگان نشدن با هم مشکل خوردم اما اون چیزی که از همه بد تر بود استفاده ی بیش از حد از RAM من بود که یه پروسس باز این کار رو انجام می داد که بالخره بعد از گشتن تو اینترنت تونستم این مشکل رو حل کنم و الان هم راه حل این مشکل رو برای شما اینجا می زارم.
این راه حل ترجمه از اینجا ست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۷

وای چرا این تلفن همرا یا به قول دوستان این طوریه دیوانه  می کنه آدم رو یعنی هر دقیقه هوس این رو داری که ببینی فلانی تو اینستا چی گذاشته یا این که تلگرام کی داره چی می گه نمی دونم دقیقا چرا ...؟

یه چند وقت پیش یه پست خونده بودم داشت علت این کار رو شرح می داد به طور خلاصه گفته بود کهوقتی انسان چیز جدید یاد می گیره آدرنالین _اگه اشتباه نکنم_ تو بدن ترشح می شه و از نظر ذهنی احساس خوشی می کنه و این باعث می شه بیشتر و بیشتر به سمتشون کشیده بشه و از زیر کار های دیگه و مسئولیت های مهم در بره چون اون خوشی شاید با کار های دیگه دیر تر به دست بیاد .

این یکی از دلایلی بود که من وبلاگ رو بروز نکردم :{ شدم مثل یه آدم معتاد به اینترنت و البته شبکات بی خود اجتماعی البته اکه این کار ها هدف مند بود و با عشقش آدم می چتید :} خوب بود ولی باس منی که هنوز نیمه ی گم شده ام رو پیدا نکردم چه فایده ای می تونه داشته باشه جزء شب رو صبح و صبح رو شب کردن ...

البته منکر این قضیه نمی شم که اطلاعات خوب و قابل قبولی از بعضی از جاهای این شبکه و دنیای مجازی به چنگ آوردم و در آینده هم خواهم آورد ولی وقتی می شینم سبک سنگین می کنم و کارا مو تو کفه ی ترازو ی ارزش ها می زارم می بینم که سنگینی وقتی که دادم در مقایسه با این اطلاعات نه چندان دقیق که معلوم نیست چه منبعی داره و یا این که تاریخ مصرفشون گذشته یا نه نمی ارزید .

همه ی این اتفاق ها از روز 29 اسفند سال 94 شروع شد که من هم به جمع گوشی هوشمند دارا پیوشتم و این لعنتی من رو تبدیل کرد به یه لعنتی چه طرح هایی برای این که لعنتی نشم داشتم چه کتاب هایی رو انتخاب کرده بودم که با این بخونم اما این زرنگ کوچک با اون اینترنت از خئدش زرنگ تر کاری با من که حتی من دست به کتابای کاغذی م نزدم چه برسه که بخوام باهاش کتاب بخونم....

نمی دونم هر چی جلو تر می رم به این لعنتی وابسته تر می شم تو اینترنت و از گوشه و نزدیک راه حل هایی برای کندن خودم ازش پیدا کردم ولی باید آدم خودش به این نتیجه برسه که تا زمانی که از درون چیزی رو نخواد با اعضای بیرونی بدنش هر کاری بکنه نمی تونه اون رو عوض کنهیه جمله قشنگی بود که می گفت اگه تخم مرغ از بیرون بشکنه حیاتی پایان می پذیرد و اگر از داخل بشکنه حیاتی آغاز می شود...

همین فقط می خواستم یه درد دل کنم باهاتون اگه این مطلب رو خوندین و مفید دیدنش لطف نظر بدیدن اگر همه که نه بازم ممنون....

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۹

به نام خدا

خوب گاهی وقت ها همه مون تو بلاتکلیفی می مونیم نمی دونیم چی می خوایم و یا اینکه چی خوبه یا چی بد و این خیلی آزارت می ده دوست داری به لبه ی زندگی برسی و خودت رو ازش پرت کنی پایین و گاهی هم فک می کنی که اگه به فلان چیز برسم همه چیز حل می شه ولی چرا نمی خوایم قبول کنیم که الان هم از خیلی نظر بهترینم چون من فلان قدر درآمد ندارم و دستم تو جیف بابامه و همه اش داری به این چیزا فک می کنی و زندگیت رو مختل کردی بهتری از یه جایی به بعد ریشه هات رو سست کنی تا با جریان بعدی بری به جایی دیگه و این جا شاید بدتر از الان باشه ویا شایدم خیلی بهتر در هر صورت این تلاشته که مهمه و اینکه تسلیم نشدی. 

این مهمه و پرارزشه.

و اگه می خوای همین جا بمونی ریشه هات رو از خاک گند جدا کن و تو زلالی آب بشور و باور داشته باش که تلاش امروز توئه که آینده رو می سازه...

ببین تو نتها نیستی و همیشه خدا با توئه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۱۰

امروز یه فیلمی رو از تو اینترنت دیدم به این اسم نمی خوام اصلا توضیحی در بارش بدم یا حرف اضافی ای بزنم فقط می گم که امیدوارم سال جدید رو همین طوری شروع کنید....


برای دیدن این فیلم اینجا کلیک کنید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۴۹

موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سر و صدا برای چیست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته‌ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود .موش لب‌هایش را لیسید و با خود گفت :کاش یک غذای حسابی باشد. اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود.

موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه حیوانات بدهد. او به هرکسی که می‌رسید، می گفت: توی مزرعه یک تله موش آورد‌ه‌اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . .. مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت:  آقای موش، برایت متأسفم. از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی، به هر حال من کاری به تله موش ندارم، تله موش هم ربطی به من ندارد. میش وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سر داد و گفت: آقای موش من فقط می‌توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی، چون خودت خوب می‌دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود.موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنیدن خبر، سری تکان داد و گفت:  من که تا حالا ندیده‌ام یک گاوی توی تله موش بیفتد!او این را گفت و زیر لب خنده‌ای کرد و دوباره مشغول چریدن شد. سرانجام، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد، چه می شود؟ 
در نیمه‌های همان شب، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود، ببیند. او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده، موش نبود بلکه مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود. همین که زن به تله موش نزدیک شد، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت. وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت، هنوز تب داشت. زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود، گفت: برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست. مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید. اما هرچه صبر کردند، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آنها رفت و آمد می‌کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد، میش را هم قربانی کند تا با گوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد .روزها می‌گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد تا این که یک روز صبح، در حالی که از درد به خود می پیچید از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند. بنابراین، مرد مزرعه دار مجبور شد از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند .حالا، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته‌ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!به مسائل سطحی نگاه نکنید. شاید مسائلی که در نگاه اول، بی ارتباط با یکدیگر به نظر می رسند، به هم مربوط باشند. نگاه عمیق و سیستماتیک به مسائل و تفکر دقیق در مورد آنها، می‌تواند به مدیران کمک کند تا ریشه مسائل و مشکلات را بهتر و درست تر شناسایی کنند و بتوانند راه حل های مناسبی برای حل آنها بیابند.

+

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۲۲

یکی از جزابیت های ویندوز 10 دکستاپ مجازی اون بود که در کنار جیز های دیگه خودش رونشون میداد اگه شمام مثل من از اون دکستاپ مجازی خوشتون اومده باشه و بازم مثل من یه برگشت به عقب داشتین و می خواین از این قابیت استفاده کنید یه سری به این لینک بزنید ...

توی این لینک یه برنامه هست با حجم تقریبا 62 کیلو بایت :) که به این امکان رو می ده که 4 تا دکستاپ مجازی داشته باشین ولی این قابلیت مثل قابلیت که در ویندوز 10 وجود داره نیست تو اونجا من تا 99 تا دکستاپ رو امکان کردم ولی اینجا تا سفق 4 تا دکستاپ بیشتر ندارین.

کار کردن باهاش آسونه و به دو تا کلیک می تونید باهاش کار کنید اگر هم آموزش خواستین اینجا کلیک کنید.

و اینم بگم که چرا من از 10 یه برگشت به عقب داشتم ..

راستش 10 یه ویندوز خوبه ولی هنوز به بختگی ویندوز های دیگه نرسیده و جای کار داره تا به این پختگی برسه شاید در ظاهر خیلی فوق العاده باشه اما هنوز بچه اس...;)

اینم بگم که لینوکس از همون اولش دکستاپ مجازی داشته منظورم از اول از وقتیه که من یادم می اید..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۴

یادمه که برنامه ی خندوانه تو قسمت های آخرش یه کار قشنگی رو شروع کرده بود و اونم کمک به بچه هایی که سوء تغذیه دارن و از طریق یه شماره ای می تونستید بهشون کمک کنید کار خیلی قشنگی بود و انشالله که ادامه دار باشه در دوره ای که برخی نهاد ها خواب اند بهتره که مردم دست به دست هم بدن .....

با این توضبحات از این جا کمی دور می شیم و می ریم به یکیاز کشور های خارجی البته خارج نه به معنی وفور نعمت و سرمایه بلکه یه کشور فقیر آفریقایی به اسم نیجریه که طبق آمار هزاران کودک از سوءتغذیه در این کشور رنج می برن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۵۷