بی اندیش bndsh

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

اگر توسعه دهنده ی برنامه های ویندوز باشید حتما با مفهوم دات نت فرم ورک آشنا هستید اما دات نت فرم ورک خود دارای ورژن های مختلفی است که بنابر نیاز  از این ورژن ها ما استفاده می کنیم و خوبه که قبل از استفاده اطلاعاتی درباره ی ورژن های مختلف و ویژه های آن داشته باشیم تا بتنیم درست و به حا ازش استفاده کنیم بنابراین برآن شدم این این مطلب رو این جا بزارم تا اطلاعاتمون رو پیرامون ورژن های مختلف دات نت بالا ببریم این شما و این دنیای دات نت....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۲۹


دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد. ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود.

 لذا پس از مدتی از او پرسید چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟مرد جواب داد: آخر تابه من کوچک است! گاهی ما نیز همانند همان مرد، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم. چون ایمانمان کم است. با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کن. به یاد داشته باش: به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است، به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است.

#######

مردی درحالی‌که به قصرها و خانه‌های زیبا می‌نگریست به دوستش گفت:

 «وقتی این همه اموال را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم.» 

دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: « وقتی این بیماری‌ها را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم ! »


انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ... همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۴۱

من آدم زیاد احساسی ای نیستم ولی گاهی با دیدن بعضی صحنه ها و فیلم ها بی اختیار اشک از چشمام سرازیر می شه وقتی این مطلبی رو که تو ادامه مطلب برای شما گذاشتم رو هم خوندم این طوری شدم و احساس حسادت کردم و یه آفرین بزرگ به تمام کسایی که برای رسیدن به هدفشون تلاش کرد گفتم در ادامه که توصیه می کنم حتما بخوندیش داستان هایی از قهرمان های المپیکی می کنید و اگر حس خوندن رو نداریم توصیه ی من اینه که حتما داستان 6 رو بخونید حتما..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۷

یه چند وقتی بود که داستان مدیریتی نذاشتم و البته بهتر بگم اصلا اینجا پست نمی زاشتم یا خیلی کم ...

با این وجود تصمیم گرفتم که چند تا داستان مدیریتی زیبا برای شما در ادامه مطلب قرار بدم که هم لذت ببرین و هم دعایی برای ما بکنید :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۳۰

این خطا زمانی رخ می دهد که شما مکان فایل اصلی رو عوض می کنید در این زمان هست که با این مشکل روبه رو می شوید...

برای حل این مشکل فقط کافی نام فایل منبع را درست کنید که در فیلم که در انتهای این پست قرار دارد نحوه ی حل این مشکل رو قرار می دم و امیدوارم بتونه به شما کمک کنه...

بهتره فیلم رو دانلود کنید چون پخش آنلاین این فیلم اصلا کیفیت نداره


دریافت
مدت زمان: 45 ثانیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۹

سه شنبه ها با موری

وقتی که این کتاب رو شروع کردم فکر نمی کرم که اینطوری و با این شرایط تمومش کنم...

موری به طور تمام وقت روی صندلی چرخدار می نشست. و با این حال پر از فکر بکر و نکته بود. مطالبش را روی هر چه به دستش می رسید یادداشت می کرد. باورهایش را به رشته تحریر در می آورد. درباره زندگی در سایه مرگ می نوشت:  «آن چه را می توانید انجام دهید و آن چه را نمی توانید بپذیرید»، «بپذیرید که گذشته هر چه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید»، «بیاموزید تا خود و دیگران را ببخشایید»،

«هرگز خیال نکنید فرصتی از دست رفته است»...!


وقتی به صفحه هات انتهایی کتاب نزدیک شدم اتفاقی ناخواسته باعث شد که من بهتر بتونم میچ رو درک کنم یکی از عزیز ترین افراد زندگیم دچار حادثه ای شد که اون رو برای مدتی وابسطه به دیگران می کرد و هر چه که جلو تر می رفتیم من اون رو با موری مقایسه می کردم پیرمردی که درحال مرگ است و عزیزی که رو به بهبودیست شاید این مقایسه کار درستی نباشه ولی اون دو تا برای یک مدت هر چند اندک از نظر جسمانی در حالتی برابر بودن یکی در مسیر بهبودی و دیگری در مسیر که برگشتی ندارد(مرگ)...

تمام این ها باعث شد که من با نگاهی ویژه به این کتاب نگاه کنم نه فقط برای سرگرمی بلکه یک کتاب آموزشی شاید ما نتونیم موری رو دوباره ببنیم ولی بار ها و بار ها می تونیم این کتاب رو بخونیم اگر هم نمی تونین این کتاب رو بخونین بهتره فیلمی که از رو ی اون ساخته شده رو حداقل یک بار ببین..


می خواستم زیاد بنویسم ولی هر چیزی که می نوشتم یا بهانه بود یا ایراد بی خود و من هم نمی خواستم  ایراد بگیرم یا کسی یا چیزی رو نفی کنم هر چیزی که هست آدم باس کسب تجربه کنه و چه خوبه که این کسب تجربه با حضوری موری هایی در زندگی همراه باشه...

 ای کاش که همه ی ما یک موری داشتیم. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۳۱